دختر بی خیال!

من و دوستانم

امروز صبح بابام(فرمانده) تو پادگانمون(خونمونو میگم!!) خشم صبح زد...

ساعت ۸و ۳۷ دقیقه بود که مامانم اومد بالاسرم گفت: پاشو دیگه چقدر میخوابی؟! الآن بابات میاد ببینه خوابی عصبانی میشه ها!!

راستش بابای من عاشق نظم و انضباطه و با زیاد خوابیدن مخالفه...ولی من امروز خیلی خوابم میومد!!

 

به مامانم گفتم بــــــــــــــیخیال بذار بخوابم...

بعدش نادیا با چشمای پف کرده و صدای خواب آلود  اومد گفت: پاشو ...صدای بابا میاد...میگه دخترا هنوز خوابن؟!

مثل جت از جام پریدم..بابام اومد گفت: میبینم که خواب بودین هنوز خجالت نمیکشین؟ لنگه ظهره!!

و کلی نصیحت....!بابام نمیدونه ما داریم اصالت خودمونو حفظ میکنیم!

حسرت اون خوابه به دلم موند!!به قول بزرگای شهر ما به خواب نگو کار دارم...به کار بگو خواب دارم!!

امروز خیلی بیخودی گذشت...

عصر نادیا هی صدا میزد ندا ندا ندا!! بدو یه فیلم قشنگ...

منم فکر کردم عجب فیلمیه که اینقدر نادیا اصرار میکنه ببینم....

فیلمش طنز بود ولی از اونایی که سر قهرمان داستان هزار تا بلا میاد و آخرش عروسی میکنه و به خوبی و خوشی تموم میشه!! که منم به شدت از این فیلما بدم میاد!!

فردا هم که به سلامتی عیده...بریم از الآن شادی کنیم...شما هم شاد باشین!!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت23:26توسط ندا | |